اسلحه رو که گرفتيم بايد دنبال دو نفر ديگه گروه ميگشتيم. رفتم تو ليست نگاه کردم. هر گروه دو تا کادري داشت يه وظيفه. اسم دوتا کادري گروه رو پيدا کردم، دوتا استوار دو بودند! آخر عمري بايد از چند درجه پايينتر ازخودمون دستور ميگرفتيم! اينم از شاهکارهاي نيروي انتظامي!
ميدونيد روش پيدا کردن دو نفر در بين 300 نفر اونم تو اون شلوغي چه شکليه؟ شما رو نميدونم تو اين موقعيت چيکار ميکرديد ولي ما همه شروع کرديم داد زدن! حالا مگه صدا به صدا ميرسه!؟ هر کي شانس مياورد و يارش رو پيدا ميکرد ديگه داد نميزد به اين ترتيب صدا کمتر ميشد!
به هر زور و زحمت و گلو پاره شدني بود يکيشون رو پيدا کردم. اونم گفت که اون يکي رفيقشه! پس نيازي به داد زدن مجدد نبود. اين دوستمون وقتي منو ديد يه کم جا خورد! معلوم بود از اين از اينکه يه افسر وظيفه بهش افتاده بود شاکي بود. خوب بالاخره هرچي باشه روش نمي شد به من امر و نهي کنه!
حالا هي بشين تا بيان بگن اتوبوس حاضره! در اين مدت هم با بچه به گپ و گفت پرداختيم و به صداي قاروقور شکم و فحش و فضيحتهايي که افسر کلانتري به اون دوتا بازداشتي نثار ميکرد توجه شاياني داشتيم و صحبتهامون حول اين محورهاي حياتي ميچرخيد. کم کم داشت چرتمون ميگرفت که با صداي داد و بيداد و چک و لقد همون افسره که داشت اون دوتا مجرم رو هدايت ميکرد چرتمون پريد.
بالاخره پس از کلي معطلي گفتند اتوبوسها حاضرند. رفتيم سوار شديم. گفتند اشتباه سوار شديد اين اتوبوس شما نيست، بدويد دنبال اوني که داره ميره! ما هم حالا ندو کي بدو، از پشت سر دوباره داد زدند نه اون اتوبوس شما نيست همينه!! با سگرمه هاي تو هم و غرغرکنان برگشتيم سوار شديم! اتوبوس راه افتاد و هر چند صد متر يه گروه رو پياده ميکرد. همه دوست داشتند تو محله ارمني ها که کمتر راي ميدن پياده بشن چون شمارشش زودتر تموم ميشد و خيلي زود ميرفتي خونه.
يه چند گروهي تو اين مدارس ارامنه پياده شدن ولي از اسم مدرسه ما مشخص بود که محله شون اصلا ارمني نيستن( اسم مدرسه محفوظ است!!) واويلا! کي بشمره اون همه راي رو؟! کلي مسجد و مدرسه رد کرديم تا نوبت به ما رسيد! پريديم پايين. سر کوچه يه کبابي بود که رو شيشه اش زده بود حليم موجود است. کلي حال کرديم. رفتيم تو. مغازه داره اولش کپ کرد سه تا مامور، منم که يه اسلحه رو دوشم بود. خيس عرق شده بود، معلوم بود ريگي به کفششه. ولي تا گفتيم "حليم کاسه اي چند؟" يه نفس راحت کشيد و گفت قابل شما رو نداره!
نفري يه کاسه حليم زديم تو رگ! موقع رفتن از صاحب مغازه آدرس مدرسه رو پرسيديم، گفت تو همين کوچه بغليه. موقعيت مدرسه خيلي با حال بود. تو يه کوچه پرت بود و ديوار مدرسه هم نسبت به ديوارهاي ديگه کوچه دو سه متر تورفتگي داشت. يعني اگه کسي قبلا نميدونست اونجا مدرسه است عمرا از سر کوچه نميتونست وجود مدرسه رو درک کنه! اين يعني ميزان راي در صندوق ما خيلي پايين خواهد بود!
ادامه دارد ...