پارسال همین موقع ها بعد قهرمانی قرمزها یه پستی نوشتم با عنوان "من و پرسپولیس و سپاهان". بعد از رتبه سیزدهم پارسال اصلا فکر نمی کردم یه سال بعد باید یه پست بنویسم با عنوان "من و استقلال و ذوب آهن".
دیروز طبق معمول کلی طول کشید تا حاجی رو وسوسه کنم که زودتر راه بیفتیم بریم خونه! همین شد که 10 دقیقه اول بازی رو تو ماشین حاجی با رادیو گوش کردیم. بهترین خبر می تونست این باشه که فولاد به ذوب آهن گل زده که اتفاقا توی همون 10 دقیقه رادیویی بازی این مهم به وقوع پیوست. حس خوشحالی همراه با اضطراب شدید. از ماشین پیاده شدم و در چشم به هم زدنی خودم رو رسوندم خونه و پای تلویزیون! همونجور با لباس رسمی میخ تلویزیون شدم. تنها پرسپولیسی خونه ما هم که خودش رو زده بود به خواب! حیف من که پارسال اون همه بهش روحیه دادم، یادم باشه بازی جام حذفی شون با سپاهان جبران کنم.
و بالاخره دقیقه 42 نیمه اول فابیو جانواریو جام رو از اهواز موقتا آورد مشهد. استرس در حد تیم ملی!
نیمه دوم تا دقیقه 71 روی ابرها بودم که یهو صدای شبکه 3 ضعیف شد! معلوم بود تو بازی اهواز یه اتفاقی افتاده و میخوان سوییچ کنند رو تصویر اون بازی! من هم که تقریبا هر 10 ثانیه یه بار از 3 به 2 و از 2 به 3 کانال رو عوض می کردم، می دونستم چند ثانیه پیش ذوب آهن داشت حمله می کرد! هنوز نشون نداده بود که کدوم تیم گل زده ولی معلوم بود که ذوب آهن کار رو به تساوی کشونده! باز هم روز آخر، قهرمانی از دست استقلال پرید! قلعه نوییِ هکتور کوپر! فولادیهای بی عرضه! همین اراجیف رو داشتم تو ذهنم مرور می کردم که به 3 دقیقه نکشید که مجید کامپیوتر خودش رو ثابت کرد، فولاد 2 ذوب آهن 1. چرخش 180 درجه ای در تفکرات من. چه عجب استقلال روز آخر کم نیاورد! قلعه نویی همیشه قهرمان! اهوازیهای با غیرت!
چند دقیقه بعد فولاد گل سوم رو هم زد، جام در یک قدمی استقلال بود. در همین حین یه پنالتی هم به نفع استقلال گرفته شد. قهرمانی دیگه تثبیت شد! ولی وااااای! باز این آرش بحرانی میخواد بزنه! عجیب ترین پنالتی که تو عمرم دیده بودم رو زد! از پنالتی گل محمدی مقابل چین هم بدتر بود. تا دقیقه آخر داشتم حرص می خوردم و بد و بیراه به آرش می گفتم!
فولاد 4، ذوب آهن 1، مجید جلالی رو جو گرفته، شدیدا داره فوتبال پاک رو می کنه تو چش خیلی ها! دقیقه 90 ضربه کاشته خطرناک برای پیام! اگر گل می شد آرش رو همونجا وسط زمین چالش می کردند. گل نشد! دو دقیقه آخر هم به جنگ و دعوا گذشت و سوت پایان!
رنگ لیگ هشتم آبی شد! استقلال قهرمان! مجید کامپیوتر ناجی استقلال! مجید متشکریم، مجید متشکریم!


پ.ن.: لیگ هشتم تمام شد ولی چند نفر باید بی خیال چند چیز بشوند:
- علیزاده بی خیال استقلال
- آرش برهانی بی خیال پنالتی
- فوتبال ایران بی خیال مایلی کهن
- قلعه نویی بی خیال بارسلونا و بایرلورکوزن


آیا مایلی کهن هم مثل علی دایی با خدا لابی کرد؟
آیا علی دایی که بعد از برکناری اش گفته بود نفر بعدی مایلی کهن است همینجور شانسی یه حرفی زده است؟
آیا علی آبادی هیچ نقشی در حضور مایلی کهن نداشت؟
آیا سرمربیان تیم ملی را قبلا در تیم سایپا در آب نمک می خوابانند؟
آیا همان کسی که مدیرعامل سایپا را مشخص کرده، سرمربیان تیم ملی را هم دیکته می کند؟
آیا اگر تیم ملی، کره شمالی و امارات را دم انتخابات ریاست جمهوری ببرد خیلی خوش به حال بعضی ها نمی شود؟
...
آیا سیاست پدر و مادر ندارد یا اینکه ما دوباره دچار توهم توطئه شده ایم؟

ديشب رنگ رخساره عادل کاملا خبر مي داد از سر درون. صورت گريم نکرده اش حکايت از آن داشت که قبل از برنامه، آنقدر در جلسات بازجويي و کلاس هاي توجيهي شرکت کرده که فرصتي براي اينکارها نبوده! با بي حوصلگي هر چه تمامتر مسابقات ليگ را به صورت جويده جويده پخش کرد و به هنگام خداحافظي هم گفت: "اگر عمري باقي بود و بر روي اين صندلي باز هم بتوان از حق و حقانيت دفاع کرد، هفته آينده هم در خدمتتان خواهيم بود". عادل جان! فکر نمي کني جايي که يک مسابقه پيامکي را برنمي تابند، صحبت از دفاع از حق و حقانيت، به قول خودت زيادي "روياپردازانه" است؟!
تو آن وقتي گور برنامه را کندي که صفايي فراهاني را به عنوان مهمان آوردي تا در عرض دو ساعت تمام ناتواني هاي مافياي حاکم بر ورزش را به رخ شان بکشد. بدجوري عقده شده بود برايشان، بالاخره پس از يک سال عقده گشايي کردند.
دلمان نمي آيد که بگوييم برو اما مواظب باش که با ماندنت مورد سو استفاده سياسي قرار نگيري چون اگر قضيه بيخ پيدا کند همين روزهاست که آقاي فرصت طلب از آب گل آلود ماهي گرفته، نامه اي خطاب به زيردستان بنويسد و آنها را از برخورد با برنامه مردمي تو برحذر دارد و منت بر سر تو و ما بگذارد که ديديد من چقدر خوبم!
راستي بگذار خيالت را هم از طرف خودمان راحت کنم. اين مردم کوفي صفت (خودمان را مي گويم) که ميليون ميليون پيامک نثارت مي کنند به وقتش بدجوري تنهايت مي گذارند. فردا که بخواهند در برنامه ات را تخته کنند اصلا چشم اميد به طرفدارانت نداشته باش! حمايت ما در حد همان دو تا پيامک و 4 تا وبلاگ است، جاهايي که احساس مي کنيم دست کسي به ما نمي رسد. ديشب از آن همه دوست و آشنا و کارشناس و ... فقط نصيرزاده و حاج رضايي مانده بودند، تنها کساني که دستشان زير سنگ سازمان نبود. دوستانت که اينگونه اند از ديگران هيچ انتظاري نداشته باش. اين نبرد را تنها بايد به سامان برساني.

پس از سالها پشت گوش انداختن، بالاخره امروز دارم میرم برای گرفتن گواهینامه رانندگی ثبت نام کنم!

« بريد! بريد و بذاريد يه نفس راحت بکشيم! »
کی با شما بود حالا؟ اصلا شما اگه ريگي به کفشتون نيست چرا به خودتون گرفتيد؟

پ.ن: ديشب در قسمت سوم سريال آخرين دعوت (87/10/23) يکي از بازيگرها جمله اي گفت بسي پر مغز: " فحش رو بذار زمين، صاحبش مياد ورش ميداره".