سالها پیش اون موقعها که تلویزیون ممد هاشمی رو تماشا می کردیم، یه بار یه فیلم هندی نشون داد که یکی از بخش های اون هنوز هم در ذهنم هست.
ماجرا از این قرار بود که یه مهندسی چون نتونست کار پیدا کنه رفت و شد کارگر یه کارخونه نساجی. یه روزی زد و یکی از دستگاهها خراب شد. مدیر کارخونه اومد و گفت کی می تونه اینو درست کنه، مهندس فیلم ما هم گفت: من! یه چکش از تو کیفش درآورد و یه ضربه زد به دستگاه و دستگاه راه افتاد. حالا داشته باشید دیالوگ بعدش رو:
مدیر: بابت این کار چقدر میخوای؟
مهندس: 1000 روپیه!
مدیر: 1000 روپیه؟ بابت زدن یه چکش، 1000 روپیه؟
مهندس: اون یه چکش فقط یه روپیه میشه ولی اینکه اون یه چکش رو کجا باید زد، میشه 999 روپیه!

علیرغم هندی بودن فیلم، ولی انصافاً نکته اش هندی نبود!